چرا دست و دلم به نوشتن نمیره!!

 

این همه اتقاق! که میشه یه طومار واسه هرکدومش نوشت. 

خوب و بد (بیشتر خوب)

 

چند روز گذشته قصه های جدیدی و تجربه کردم خیلی جدید و ناشناس

ازونایی که فقط توی فیلما دیده بودم اونم نه داخلی:/

 

تولد جوجمون که 2 سالش شد وتولد آبجی کوچیکه خیلی خوشحالم تونستم غافلگیرش کنم :)))

 

کلی امتحان دارم که واسه هیچکدومش نخوندم. حوصلم(حوصله ام) نمیاد :(

 

یه چی هست که خیلی وقته دلم میخواد و نمیشه:/ اینکه یه مدت و برم جایی که هیچکی و هیچکس منو نشناسه (ترجیحا جایی که دریا و جنگل داشته باشه) قدم بزنم، غرق بشم تو خودم، بدون دغدغه زندگی کنم میرسه اونروز؟

 

امروزم که روز دانشجو بود! روزمون مبارک :)

 

کاش یک دکمه بود و میزدم و مغزم رفرش میشد 

خستم خیلی خسته

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها